گفت: دیروز یکی از عوامل آشوب در دانشگاه امیرکبیر بعد از مشاهده انبوه دانشجویان بسیجی و از ترس لو رفتن، با لباس و کیف زنانه قصد فرار داشت که بیرون دانشگاه دستگیر شد.
گفتم: این حیوونکی ها فقط بلدند برای سطل های زباله شاخ و شونه بکشند و کیف زنان بی دفاع را قاپ بزنند.
گفت: همین شخص، پیش از این هم در یک نشریه دانشجویی به اسلام اهانت کرده و بازداشت شده بود.
گفتم: حالا چطوری شناسایی شده؟
گفت: قصد داشته مثل بنی صدر با لباس و آرایش زنانه فرار کنه ولی ظاهرا چون ماشین ریش تراش در دسترس نبوده، دستش رو روی سبیلش گذاشته بود که...
گفتم: یارو رفت دکتر و گفت؛ آقای دکتر از صبح تا حالا کمرم راست نمیشه! دکتر نگاهی بهش انداخت و گفت؛ جادگمه ای یقه پیرهنت رو به دگمه شلوارت زدی؟!